۱۳۸۸ بهمن ۲۳, جمعه

[54] - فرایند تهی شدن


این چند روزی که ولایت خودمان هستم اصلا روزهای خوبی نیستند. نه می رسم که پست بدهم. نه می رسم که کتاب بخوانم و بدتر از همه به کارهایم هم نرسیدم و فیلمم روی هواست تا عید که دستی به دست روی زندگی ام بکشم. کتاب زبان خریده ام که شروع کنم به خواندن. پست هایم تبدیل شده اند به درد دلهای ساده و خواندنشان هیچ سودی برای خوانندگان ندارد. خلاصه روزگاری خوبی نیست. این کتاب آخری هم شده است دردسر اضافه. تمام نمی شود لامصب. کتابم که تمام نمی شود، خوب که پیش نمی رود می شود بلای جانم. به خصوص که کلی کتاب خوب نخوانده دارم.
بلاگ محمدرضا فیلتر شده است و وقت ورود همان صفحه ای را نشان می دهد که تقاضا دارد اگر اشتباهی در فیلترینگ رخ داده ایمیل بزنیم به ایمیل فلان. یک عدد 2 گذاشته است جلوی اسم بلاگش، همچنان می نویسد. ای آقا ما که در کل زندگیمان غیر مجاز نفس کشیدیم این هم روش.
خوب نیست. اوضاع روحی ام اصلا خوب نیست. جالب است که هیچ کس نمی فهمد. اطرافیانم از دیالوگهای روزمره نمی فهمند که روحم روز به روز در حال خالی شدن است. تهی شدن. مثل یک فرایند است. یک چیزی که از تو آدم را می خورد. مثل انگلی که از درون جسم میزبان تغذیه می کند. میزبان نمی داند چه مرگش است فقط می داند که "درد" دارد.

۱۳۸۸ بهمن ۱۸, یکشنبه

[53] - عزیز من!

  • فکر می کنم در طول این چندین سال بلاگ نویسی برای بار اول است که خودم را مجبور نمی کنم پست بنویسم. این روزها کمتر دل و دماغ این را دارم که مطلبی بنویسم. چه بنویسم؟ از کجا بنویسم؟ آن چه بر ما می گذرد جانسوز است. دقدقه ی این روزهایم این است که 22 بهمن سکویی شود به پرتاب به دیکتاتوری. کاری جز نگرانی از دستم بر نمی آید.

برویم سر اصل مطلب. چند روزی است که دوست دوران راهنمایی و دبیرستانم را باز یافته ام. 3-4 سالی می شود از آخرین دیدارمان بلکه بیشتر. چیزی در شخصیت جدیدش یافته ام که پیش از این در بسیاری دیگر دیده بودم: اینکه بدون آشنایی و صمیمیت "عزیزم" خطابم کنند. یا به اسمم یک کلمه ی "جون" بچسبانند. مسئله ی اصلی اینجاست که وقتی طرف به من که عزیزش نیستم می گوید عزیزم به آنکه دوستش دارد چه می گوید. می گوید عزیزم؟ این چه راهی است آخر؟ چرا همه چیز را می شود پشت یک عزیزم پنهان کرد؟ این روزها فکر می کنم صراحتم بعضی ها را می آزارد. فکر می کنم مردم اطرافم ید طولایی در به گه کشیدن کلمات دارد. هنوز و هرروز دارم سعی می کنم لغات را در معنی واقعی ای که امروز و در دوران ما دارند استفاده کنم. برای من گفتن کلمه ی " عزیزم" به این معنی است که طرف مقابل عزیزم است. عزیز من!*

*:عزیز من، نام کتاب شعری از احمد رضا احمدی است که توصیه می کنم بخوانیدش.