۱۳۸۸ مهر ۲۴, جمعه

[32] - تاملاتی در باب هنر و اثر هنری

- هیچ کس همه چیز را نمی داند و حتی همگان هم همه چیز را نمی دانند/

- آن اثر هنری که نمی توانم درک کنم، اثری بی ارزش نیست؛ اثری با ارزش هم نیست. تنها یک اثر هنری است که من نمی توانم درکش کنم /

- اگر آن اثر هنری که من نمی توانم درکش کنم به توفیقات عالی رسید - مثلا نخل طلای کنز را برد - این اشتباه است که فکر کنم آن اثر و آن هنرمند لیاقت آن جایگاه را نداشته، ندارد و نخواهد داشت /

- هنرمند به خلق اثر هنری نیاز دارد. برای ادامه حیاتش به خلق کردن وابسته است. این نکته ای است که معمولا متنقدان و مخاطبان هنر فراموش می کنند. آنها نمی دانند که معمولا هنرمند گریزی از فرم و فلسفه ی اثر هنری اش ندارد /

- هنرمند برای خلق اثر هنری نیازی به قابل درک بودن ندارد. البته چون هنرمندان مانند همه در جامعه زندگی می کنند و خوراک های فرهنگی کم بیش یکسانی با آنها دارند، تا حدود زیادی قابل درک هستند /

- هیچ هنرمندی در هیچ دوره ی تاریخی نتوانسته اثری را خلق کند که همگان آنرا تحسین کنند، قدیمی ها یک چیزهایی درباره ی در دروازه و دهن مردم می گفتند. درست یادم نیست /

- هنر برای هنر یا هنر برای مردم؟ به نظر من هر دوی اینها حرفهای مفت قرن بیستمی است. امروز هر کس توانایی آن را دارد که هنر مورد علاقه اش را بیابد و مهم تر از آن توانایی آن را دارد که هنر مورد علاقه اش را نیابد. این وسط فعل یافتن مهم است؛ یعنی وقت گذاشتن برای یافتن /

- اگر اثری هنری دیدید که از آن خوشتان نیامد تنها به این دلیل که حس خوبی نسبت به آن ندارید ، شما را خسته می کند و یا امثالهم. نیازی نیست که از الفاظ رکیک استفاده کنید. کافی است محل را ترک کنید و یادتان بیاید که دیگران حق دارند چیزهایی خلق کنند که شما درک نمی کنید /

- در واقع مهمترین بخش در زندگی یک هنرمند سیر کردن شکمش است. مادامی که موفق به انجام آن شود و این کار آنقدر زمانش را نگیرد که نتواند به هنرش فکر کند، همچنان اثر هنری خلق خواهد کرد. در این میان دو دسته از آنها بسیار خوش بختند. دسته ی اول کسانی که آنقدر پول دارند که نیازی به کار کردن ندارند و دسته ی دوم آنها که آنقدر اعتبار دارند که شغلشان خلق اثر هنری است. از راه دوم می شود به راه اول هم رسید. پس دسته ی دوم از همه خوشبخت ترند /

3 comments:

ناشناس گفت...

راستش من از همه بیش تر با عبارت دوم رابطه برقرار می کنم. احساس می کنم چیزی که این جا نوشتی یه خلاصه از همه ی عقاید تکامل یافته ی توست در مورد نگاهت به هنر و هنرمند .
رضا

عليرضا كياني گفت...

با درود.
1- از نظرات به شدت نسبي گرايانه و پست مدرني تان در باب هنر وآفرينندگي شخصي لذت بردم.
2- آقا ما يه حرفي زديم شما به دل نگيريد. نظر من بي هنر و بي سواد هنري در باب كيارستمي را هم بگذاريد به حساب اينكه به قول خودتان نمي توانم دركش كنم. اما خدا وكيلي سينما ديگر با كيا رستمي تمام نمي شود. حالا گدار يك چيزي گفته است. پس كيشلوفسكي اين وسط چه كاره است؟!

M. R گفت...

با یکی مانده به آخری موافقم اما برخی آثار هنری به قول میلان کوندرا کیچ! است. اما خب ما می گذریم

ارسال یک نظر