۱۳۸۸ آذر ۱۱, چهارشنبه

[43] - شرح حال

اینجا شدیدا باران می بارد. دیروز - امروز و به قول یاهو ودر فردا هم خواهد آمد. نشسته ام روی تخت، لپ تاپم که الان مشغول تایپ کردن هستم، جلویم باز است. یک مهتابی هم بیشتر روشن نکرده ام تا از این نور روز ابری حداکثر استفاده را ببرم. گویا امروز روز دراز کشیدن، کتاب خواندن و موزیک های تکراری گوش دادن و خوابیدن است. منتظرم نتایج فستیوال را بدهند. تقریبا می شود گفت یک سال است که منتظر این روز هستم و الآن که به آن روز رسیدم چک کردن گودرم را به چک کردن سایت فستیوال ترجیح می دهم. قبلا فکر می کردم اگر فیلممان پذیرفته شود از خوشحالی سرم را به سقف می کوبم. فکر می کنم حس شگفت زده شدن را کم کم دارم از دست می دهم. البته واقعیتش این است که کمی استرس دارم، در حد استرس وقتی که آدم غذایش سر گاز است و دارد با این تلفن های سیمی صحبت می کند. انتظار چندانی ندارم. یعنی منتظر راه یافتن به فستیوال مذکور نیستم.

قرار بود فردا بروم تهران. برای دیدن چند دوست و ادامه ی فیلم برداری فیلم جدیدم. اما الان که آب و هوا را نگاه کردم دیدم تهران احتمالا طی روزهای آینده برفی خواهد شد. من هم که از برف متنفرم، آن هم در شهر غریب با یک دوربین و سه پایه که باید همه جا همراه خودم ببرم. هنوز تصمیم قطعی نگرفتم. شاید ماندم خانه، چند روزی کتاب خواندم و بعضی از کارهای دانشگاه را انجام دادم.

تا چه پیش آید.

8 comments:

Alireza گفت...

همین الان خبر رسید که راه پیدا نکردیم.

M. R گفت...

اشکال نداره علیرضا. همون طوری که اشتیاقت کمرنگ شد ناراحتیت هم باید کمرنگ شده باشه. برای شروع خیلی خوب بود ودیدید که جهان آزاد برای هنر و فعالیت هنری ارج زیادی قائله

از زندگی گفت...

سلام علیرضای عزیز
منو شرمنده کردین. من هم گاهی در کامنت گذاشتن کوتاهی می کنم اما می آم و سر می زنم. باید تقصیرات منو ببخشین.

حضور در جشنواره ها خیلی صبر و تحمل می خواد همونطور که خودتون بهتر می دانید. در مورد اونی که می شناسین هم مواردی پیش از این پیش اومده بود که پذیرفته نشد اما بالاخره یکی دیگه پیش اومد که شرایط دیگری رقم خورد. همیشه روزی هست که نوبت ما می شود ... من پیشاپیش برای روزی که نوبت شما خواهد بود تبریک می گویم. این ها همه بهانه هایی است برای این که به آنهایی که برای شان ارزش قائل هستیم و دوست شان داریم، بگوییم ما می دانستیم!
با ارادت همیشگی و به امید روزهای خوب تر و زیباتر

علیرضا کیانی گفت...

با درود
اگر گرم باشی، برف از بهترین هاست. چگونه می توانی از برف "متنفر" باشی؟!حس نوستالژیکی که برف به آدم القاء می کند را چگونه می توانی با هوای شرجی تابستانی مقایسه کنی؟ شکر نعمت،نعمتت افزون کند...

Alireza گفت...

علیرضا جان چه تاکیدی داری که همه از همان چیزهایی لذت ببرند که تو لذت می بری!؟ ضمنا من به پدیده های اطرافم به چشم نعمت نگاه نمی کنم. می دانم از این مصراع استفاده ی مذهبی نکردی ولی من کلا به این جور شعرها آلرژی دارم.

Unknown گفت...

در بست معذرت! خوبه آقا؟ خوب از لیبرالیسم برعلیه ما استفاده می کنی! بعد هم این یه نقد بود و تو این نقد من چیزی را به تو تحمیل نکردم. اصلا ولش کن. باز هم معذرت!

علیرضا کیانی گفت...

بالایی منم!

Alireza گفت...

علیرضا معذرت براچی؟ آقا من با این صراحت تو حال می کنم. نکنه این گفتگو ها باعث بشه در کامنت گذاشتن برای من محافظه کار بشی! ضمنا من هم نگفتم که تحمیل کردی. اصلا خوبی اینترنت اینه که کسی نمی تونه به کسی چیزی تحمیل کنه به غیر از خود اون فرد.

ارسال یک نظر