۱۳۸۸ آبان ۱۶, شنبه

[37] - خشم و نفرت

فصل مشترک تمام اقدام های خوشنت آمیز ناجوانمردانه مانند سلاح بر گرفتن در مقابل مردمی که بزرگترین سلاحشان "ندا"ی مرگ بر دیکتاتور است، تولید بی نهایت نفرت است. نفرت با هیچ پیمان صلحی از بین نخواهد رفت. فرض کنید همین امروز فلسطین به عنوان کشور شناخته شود و آوارگان به کشورشان بازگردند و بساط جنگ در آن منطقه بر چیده شود. آیا با چنین کاری نفرت آن بچه ای که پدرش کشته شد نیز از بین می رود؟ این پست را برای فلسطین و حماس و اسرائیل ننوشته ام. این ماجرای خودمان است. بزرگترین دست آورد این روزها برای ما نفرت است.نفرتی که با هیچ پیمان اتحادی فرو نخواهد نشست. آنها حق ما را گرفتند و در عوض نفرت بی اندازه نصیبمان کردند. خشم و نفرتی که کنار هم قرار بگیرند هر خانه ای را ویران می کنند. آنها می ترسند. بیشتر از هر روز دیگری از ما می ترسند. آن خشونتی که در سیزده آبان دیدید دلیلش ترس از ما بود؛ ما که عقل گرایی را ترویج می کنیم. حال سوال اصلی این است. این خشمی و نفرتی که هدیه دشمن است آیا در تضاد با عقل گرایی است؟ آیا امکان دارد که خشممان باعث شود کاری انجام دهیم که نفع دشمن باشد؟ من جواب اینها را نمی دانم. من می ترسم از روزی که خشم بی اندازه ای که در درون همه ی مان جمع شده است به ضررمان تمام شود. هنوز تلاش می کنم در ذهنم راه کم هزینه تری از آنچه در مقابلمان قرار دادند بیابم. راه به جایی نمی برم. گویا این خون جگر خوردن ها بی نهایت است.

7 comments:

ناشناس گفت...

زیادی موضوع رو جدی نگیر. به باور من ، نهایتا این خشمن و نفرت درست مثل یه غده ی چرکین ، روزی سر باز خواهد کرد و البته نتایج آن چندان مطلوب و دل پسند نخواد بود.
دیگر آن که ، با دیدن چنین وضعیتی و نیم نگاهی به گذشته ی دگرگونی های فرهنگی-سیاسی کشور ایران در میابیم که این ملت تنها از تغییرات شدید و ناگهانی _انقلاب_ استقبال می کندت و کم تر اهل گفت و گو و معامله است .
رضا

Alireza گفت...

رضا - دوست عزیز. من از کامنتت در نیافتم که چرا نباید جدی بگیرم. اگر به گفته ی خودت اگر نتایج آن چندان مطلوب و دل پسند نخواهد بود، نتیجه باید گرفت که جدی نگرفتن راه حل است؟ آیا تو به تقدیر اعتقاد داری؟ مسیری مشخص که تلاش کردن و وقت گذاشتن برای تغییر آن بی فاینده و بیهوده است؟ نه برادر ( به معنی واقعی کلمه چون تو را همچون برادر دوست دارم ) اینگونه نیست. تاریخ تکرار نمی شود. ما می سازیم. من در این جریانات و جنایات دریافتم که قدرت عقل جمعی و جریان باز اطلاعات توانایی دگرگونی وضعیت کنونی را دارد. جدی می گیرم رضا. من شکنجه و قتل ها را جدی می گیرم. من تجاوز را جدی می گیرم. انسانیت دقدقه ی این روزهای من است. مرگ رویاهای نسل ما کاملا جدیست.

ناشناس گفت...

من هم می دانم و موافقم که تاریخ محکوم به تکرار شدن نیست ، اما آن چه از جریان کنونی تحرکات اجتماعی ایران بر می آید ، افقی روشن تر از آن چه من گفتم به چشم نمی رساند. به دیگر سخن، تا زمانی که در نیابیم شالوده دموکراسی و حقوق بشر بر چه پایه ای ریخته شده است، سخن گفتن از نتایج آن چیزی بیش از گزافه گویی های پراکنده نخواهد بود.
من اصلا طرف دار سکوت و خاموشی نیستم، من طرف دار آموزش درست و حرکات نرم و گفتمان هستم .
آن چه که در کامنت بالا گفتم نظر من نبود، وقایع در حال جریان بود.
رضا

Alireza گفت...

رضا اتفاقا من نظرم بر این است که آنچه در بالا نقل کردی نظر شخصی ات بود. به راستی چه چیز از "جریان کنونی اجتماعی ایران" بر می آید؟ که بر آن حکم "افقی روشن تر از آنچه گفتم" را جاری میسازی؟
من سعی می کنم درک خودم را به صورت خلاصه از جریان کنونی مردم ایران نقل کنم بلکه در روشن تر شدن این بحث قدمی بر دارم - و از کلی گویی بپرهیزم -.
انتخابات بر گزار شذ. ما تمام تلاشمان را برای رای آوردن نامزد های اصلاح طلب انجام دادیم. رای آوردیم. رای ما را خوردند. تقلب کردند. سپس به شکنجه، قتل و تجاوز پرداختند. مردم همچنان به تظاهرات ادامه داند و جناح مقابل همچنان به رفتار وقیحانه ی خود ادامه داد. حال شما در این ماجرا چگونه راه حلی را برای پی افکندن "شالوده دموکراسی و حقوق بشر" پیشنهاد می کنی؟ آیا نباید ابتدا شرایطی را فراهم کنیم؟ آیا این مبارزه فقط بر سر این موضوع است که فلانی برود و فلان کس بیاید؟ رضا. آموزش درست را تعریف کن. بگو چگونه باید اکنون - منظورم دقیقا امروز است - چگونه می شود به آن دست یافت؟ چگونه می شود گفتمان کرد، وقتی که گفتمان جرم است برادر؟ از ابرها پایین بیا. اینجا ایران اسیر شده است! بحث من هم همین بود. در پست مذکور گفتم که می ترسم از عاقبت نفرتی که همچون آتش خشم ما را شعله ور کند. اما چاره چیست؟ ما در پی چاره ایم و این پست نقل این جگر سوختگی است.

و البته هنوز در نیافته ام که چه چیز را نباید جدی بگیرم.

Alireza گفت...

به اشتباه کامنت رضا که کامنت آخر من در جوابش بود، حذف شد. به همین دلیل من هم کامنت آخرم را پاک می کنم تا عدالت بر قرار شود!

علیرضا کیانی گفت...

ای صبح شب نشینان جانم به طاقت آمد
از بس که دیر ماندی چون شام روزه داران

امید گفت...

. این نفرت چرا در ما شکل می گیرد ؟ چرا تا این حد از این ستم ها بر افروخته می شویم !؟ ... به نظر من چون هنوز روحیه ستم ستیزی خود رو از دست نداده ایم ... من بر خلاف تو نفس این خشم و نفرت را چیز خوبی می دانم ! نشان می دهد که هنوز فاسد نشده ایم ... هنوز بی تفاوت نیستیم ...

2. اگر راهی برای بروز این نفرت بیابیم (قدرت در دست ما بیافتد) آنگه جه خواهد شد !؟ ... حمام خون راه خواهد افتاد !؟ یا دادگاه های نورنبرگ !؟ ... من با هیچکدام مشکلی ندارم !!

3. اگر قدرت به دست ما نیفتد (شرایط فعلی)این نفرت ما رو از درون می خورد , نابود می کند ! ... نمی توانیم بی خیال شویم (قدم در راه آگاهی بی برگشت گذاشته ایم)... یک راه فرار کردن است (راهی که من انتخاب کرده ام)... راه دیگر تسکین دادن درد , صبر کردن و منتظر ماندن است . به قول سعدی :

ناسزایی را چو بینی بختیار / عاقلان تسلیم کردند اختیار
باش تا دستش ببندد روزگار / پس به کام دوستان چشمش درآر !!
... حتما راه های دیگری هم هست !

4. کاش آنها می توانستند حس کنند که چقدر از آنها متنفریم ! سال هاست با خودم این ترانه را زمزمه می کنم :
یاور از ره رسیده , با من از ایران بگو
از فلات غوطه ور در خون بسیاران بگو ...
با زمستانی که می تازد به قتل عام باغ
از گل خشمی که می روید در این گلدان بگو !
از گل خشمی که می روید در این گلدان بگو !

ارسال یک نظر