۱۳۸۸ اسفند ۱۰, دوشنبه

[55] - مطالب پراکنده

  • ننوشتن مانند کار نکردن همیشه برایم رنج آور بوده است. این مدت که نبودم همچنان که از فواصل بین پست هایم بر می آید در دوران رکود بوده ام و البته هستم. این فاصله ی بین پستها برای بسیاری از بلاگها عادی است. فکر می کنم اگر خواننده بلاگ هستید باید به این فاصله ها عادت کنید و امیدوارم این پست را تا آخر بخوانید.
    این چند روز یک سری خبر بد رسید که البته هشت ماهی می شود که به رنج و درد به صورت کامل تمام وقت عادت کرده ام. اولی اش حکم زندان یکی از همسایگان بلاگ نویس بود که هشت ماهی گویا برایش بریده اند - اصلاحش همین است!؟ - و من بسیار متاسف شدم. نمی دانم در حکمش چه نوشتند و جرمش را چه اعلام کردند اما فکر می کنم تمام این حکم ها را که خلاصه کنی می رسی به جرم "فعالیت سیاسی". که من واقعا معنی اش را نمی فهمم. آن هم در مورد علیرضا که در حال تحصیل در رشته ی علوم سیاسی است.
    دومی توقیف کتاب شعری بود که منتظر دیدنش بودم. به سرنوشت بسیاری از کتب دیگر در آمد. خود کتاب به درک. چه کسی جواب سرخوردگی فعالان فرهنگی مملکت را می دهد؟

برویم سر اصل مطلب. در دوران پس از انتخابات شاهد چندین نکته بودم که مایلم حاشیه ای هر چند کوچک بر آنها بنویسم.
مرگ تخصص گرایی
- تا قبل از انتخابات، همان تقریبا یک ماهی که تجمعات شکل گرفته بود و حامیان مشغول تبلیغات بودند - به ویژه طرفداران جناب آقای موسوی - همه نوع قشری را می توانستیم ببینیم. دانشجو - کارمند - هنرمند و غیره. خوب جوانها بیشتر بودند ولی مشخصا تعداد کمی از آنها فعالیت حرفه ای سیاسی داشتند تا قبل از انتخابات. بعد از انتخابات که در جریانش هستید که چه بانبولی در آوردند و ماجرایی که به سادگی قابل حل بود را کش دادند و هنوز معلوم نیست به کجا خواهد رسید. اینجا بود که پدیده ای ظاهر شد؛ یک ارزشی پدیدار شد و آن هم این بود که باید مثل قبل از انتخابات تمام وقت و انرژی را گذاشت روی همین مسائل. به نظرم نکته ای که اینجا فراموش می شود مرگ تخصص گرایی است. یعنی من بین هم سن و سالهای خودم می شناسم کسانی را که کلا اهدافشان را ول کرده اند و چسبیده اند به تفسیر اخبار اینکه فلانی چه گفت و چه شد. پیگیری اخبار بسیار خوب است اما تا چه حد. حد این ماجرا کجاست؟ می شود آینده را تعطیل کرد؟ بنده به شخصا مطالعات شخصی ام پیرامون این ماجرا نیست. یعنی الآن شروع کرده ام به خواندن فلسفه هنر. خوب کنارش پیگیر اخبار هم هستم. آن بنده خدایی که رشته اش برق است یا مثلا گرافیک یا عمران که نمی شود تمام وقتش را بگذارد روی این مسائل. پس تخصص اش چه می شود؟ این است که بیست سال دیگر پدیده ای خواهیم داشت به اسم مهندس و دکتر ماستکی! مدرک دارند اما تخصص ندارند. آدمهای خوبی هستند اما بیشتر از اینکه از رشته اشان سر در بیاورند از تاریخ تحولات سیاسی معاصر سر رشته دارند. یک مرزی است بین کسی که فعال سیاسی است با کسی که پیگیر حوادث است و حساسیت دارد نسبت به محیطی که در آن زندگی می کنند.
تحلیل های روزانه
- بعد از انتخابات تحلیل های زیادی پیرامون آنچه در حال شکل گرفتن هست نوشته شد. نکته ای که به ذهنم می رسد این است که نباید یک تحلیل را هر چه قدر هم نویسنده اش معتبر باشد صد در صد دقیق و علمی دانست. چون پارامترهای اصلی این ماجرا که آینده اش چه خواهد شد هنوز مجهول است. اردوگاه طرفداران دولت و اتاق فکرشان معلوم نیست چه در سر دارند و چیزهایی که در مورد هاشمی گفته می شود و اینکه چه خوابی برای آینده دیده است از حدث و گمان فرا تر نمی رود. در این حال باید هر روز چشم به اخبار و تحلیل ها داشت. ولی این نکته را هیچ موقع به خصوص در مورد تحلیل های شخصی و روزانه ی به اصلاح کوچه بازاری در نظر داشت که هیچ کس نمی داند چه رخ خواهد داد.

1 comments:

ناشناس گفت...

در مورد مرگ تخصص گرایی باید بگم که موضوع بسیار پیچیده ای مطرح کردی علیرضا. چند نکته رپ پیرمامونش می شه بسط داد:
۱- ما خیلی وقته که مدارک ماستکی داریم و شروعش از اواخر جنگ بود اما مساله ای که شما میگی به شمار این مدارک اضافه می کنه که بسیار نگران کننده ست.
۲- از دید من کمی طبیعی هستش که این حالت به وجود میاد. ما الان نمونه کامل یک جامعه سرخورده هستیم که کار و زندگیش رو ول کرده حالا یه منتظره ببینه چی میشه یا این بحران رو بهونه ای برای کم کاری هاش می کنه.
۳- از دید من آقایون جمیعا سر اصل نگه داری از سیستم توافق دارن اما در واقع میشه گفت تواناییش رو ندارن. ببین باید رو راست باشیم با خودمون؛‌این دوستان توانایی اداره امورات روزمره مردم رو ندارن. به عنوان نمونه مساله قطعی گاز شهری در زمستان؛‌قطعی های برق ؛ مشکلات اینترنت ؛‌عدم پرداخت به موقع دستمزد؛ پروژه های نیمه تمام سفرهای استانی و...
من فکر می کنم در یک چنین سیستمی اوضاع رو به بهبودی نداره مگر با برآورده شدن چند شرط که موسوی هم گفته!
رضا . ن

ارسال یک نظر