من خیلی زود می بخشم. زود فراموش می کنم. انگار مثلا طرف آن حرفها را نزده یا آن کارها را نکرده. شدیدترین درگیری ام با یکی از دوستان نزدیکم، بیشتر از شش ماه طول نکشید. بقیه درگیری ها طی یکی دو هفته - حداکثر - رفع می شوند. فکر می کنم به خاطر همین است که نظرم این روزها بیشتر روی صلح است. روی امتیاز گرفتن و آرام پیش رفتن. امتیاز گرفتن در بلند مدت. انگار که توی خیابان روی مردم اسلحه نکشیده اند. و ندا و سهراب و بسیاری دیگر را نکشتند و انگار که سابقه ی جنایاتشان را پیش از خرداد هشتاد و هشت فراموش کرده باشم. نمی دانم. این روزها فکر می کنم که نمی دانم چه چیز درست است. صلح یا جنگ؟ که البته همیشه هزینه جنگ و آشوب بالا بوده است و من به خودم که فکر می کنم - می بینم حالا که ماندنی هستم اینجا بهتر که در صلح باشم تا جنگ. ولی باز جنایات اینها جلوی چشمم می آیند. به این فکر می کنم این خیلی ساده انگارانه است که حس کنیم اینها یک شبه تغییر کرده اند قصد امتیاز دادن دارند. منتظرم تا 22 بهمن تا ببینم تصمیم مردم چیست. چشم به مقالات و تحلیل ها دارم و امیدوارم مردم بهترین تصمیم را بگیرند. افسرگی و بی عملی این روزها را اضافه کنید به همه ی اینها.
از اونجایی که من معمولاً درباره ی عشق نظری ندارم گفتم در پست قبلی یه چیزی بگم بگنجه! که شد این. مطابق صحبتهای قبلی که با شما داشتم و برام سئوال بود که علیرضا چرا تو دوستدختر! نداری... قس علیهذا! ----------- دستتون درد نکنه نظرتون این روزها بیشتر روی صلحه. عنایت فرمودید بنده نوازی فرمودید هر چی باشه همشهری مقام عظما هستید! ----------- دیگه این پست رو اصلاح نکن بذار ما یه دو تا تیکه بهت انداخته باشیم!
به محمدرضا: 1- نیشتو ببند خواهشا. 2- هر چی بشه داداش ای یارو بچه مشده. نمزروم بهش دس بزنن. خودما اعدامش مکنم. قضیه خانوادگیه. به بقیه مربوط نمشه. --- 3- خودت هم می دونی منظورم اینه که اینها برون یا نه. بحث من نیست. به نظرم انقلاب هزینه هایی داره که می شه بدون پرداخت کردنشون به جایی رسید. خودت روی گودر یکی چیزی به نظرم از بلاگ سیبستان شیر کرده بودی در همین باب. 4- تو که اگه من کلا این بلاگو کلا درشو تخته کنم این موتور تیکه پراکنیت خاموش نمیشه. 5- سلام مارو به آقا برسون. گویا این روزا خیلی اونورا پیداش میشه. 6- آب و هوا چطوره اونجا؟
نیشمو! هه هه! باشه یره ای بچه مشد مال خودتایه! خب خیلی سخته بگیم راهکار چیه... اونم امثال ماهایی که فوق فوقش بشیم نظریه پرداز دست چندم بزرگی شما رو می رسونوم! آب و هوا در حد هاوایی! مثل همون روزهایی که اومده بودی! باور کن بی شوخی می گم
عاشقانه وسط دعوا
-
ارتباط ویژگی اساسی زندگی انسانی است. احساس رضایت و لذت از زندگی در بسیاری
از مواقع حاصل قرار داشتن در محیطی است که ارتباط سالمی وجود دارد. هم چنین
بسیاری ا...
فاطیما
-
*امروز توی برلین چندتا خانم دیدم که از اون پارچهها رو سرشون بود. دهنم باز
مونده بود، فکرشم نمیکردم مسلمونها رو راه بدن آلمان. حالا داریم با بقیهی
دخت...
هوشنگ میرزایی
-
[image: a]
این سال شوم پر شد از مرگ های نا بهنگام و شوک آوری که تکثرشان زیر تیغ کرونا،
از نفاست مرگ کاست و آن را به امری بدیهی و منطق ریاضی بدل کرد که لا...
خنثاگر مغموم
-
امروز برای اولین بار بعد از حدود سه سال زندگی کارمندی در فرنگ، برای سفری
کوتاه به ایران میروم. و البته برای اولین بار هم در این مدت، دارم متنی به
فارسی تا...
فضایی جدید برای نوشتن و ارتباط
-
سلام خدمت دوستان مدت هاست که در این فضا ننوشته ام و امروز که بعد از یکسال و
چند ماه به این فضا برگشته ام حس عجیبی دارم. به هر حال، احتمالا گاهی دوباره
این ...
آیا؟
-
سه ماه است به این جا سرنزده ام. حتی پست های کانال کارمن را این جا نگذاشته
ام. نمی دانم از دست خودم به کجا پناه ببرم. حس خوش خودکشی دارد دوباره بر می
گردد. ...
790
-
- مادرم همیشه به من میگفت آدم باید درست باشد. میگفت خدا از تو میخواهد
که از خطا دوری کنی. و از آنجا که من هنوز آنقدر جوان بودم که ایمان داشته
باشم، ح...
-
انواع دکل های انتقال مقدمه : دکلهای انتقال نیرو به دو دسته ی دکلهای مشبک
(لتیس= Lattice ) و دکلهای تلسکوپی (تک پایه) تقسیم می شوند. تر و ارزان
تر ه...
جوابیه من به سایت بازتاب که از سوی آنان سانسور شد
-
سردبیر محتم سایت بازتاب
*خواهشمند در پاسخ به مطلب «پشت صحنه انتشار فایل صوتی نیک آهنگ کوثر و مهدی
هاشمی» جوابیه بنده را به طور کامل منتشر فرمایید:*
داستا...
-
روزی که سه نقطهای داشت ترکم میکرد دنبال یه دستاویز، یه بهونه، یه حرف، یه
احساس بودم که بتونم نگهش دارم. در حالی که تو عمق وجودم دلم میخواست انقد
قدرت دا...
[58] - هر شروعی را پایانی ست
-
در یک تقسیم بندی غیر علمی و کاملا شخصی آدمها را به دسته های مختلفی تقسیم
بندی می کنم که یکی از آنها مردمانی هستند که مرگ را برایشان رنجی نیست. تلخی
روزگار ...
5 comments:
از اونجایی که من معمولاً درباره ی عشق نظری ندارم گفتم در پست قبلی یه چیزی بگم بگنجه! که شد این. مطابق صحبتهای قبلی که با شما داشتم و برام سئوال بود که علیرضا چرا تو دوستدختر! نداری... قس علیهذا!
-----------
دستتون درد نکنه نظرتون این روزها بیشتر روی صلحه. عنایت فرمودید بنده نوازی فرمودید هر چی باشه همشهری مقام عظما هستید!
-----------
دیگه این پست رو اصلاح نکن بذار ما یه دو تا تیکه بهت انداخته باشیم!
به محمدرضا:
1- نیشتو ببند خواهشا.
2- هر چی بشه داداش ای یارو بچه مشده. نمزروم بهش دس بزنن. خودما اعدامش مکنم. قضیه خانوادگیه. به بقیه مربوط نمشه.
---
3- خودت هم می دونی منظورم اینه که اینها برون یا نه. بحث من نیست. به نظرم انقلاب هزینه هایی داره که می شه بدون پرداخت کردنشون به جایی رسید. خودت روی گودر یکی چیزی به نظرم از بلاگ سیبستان شیر کرده بودی در همین باب.
4- تو که اگه من کلا این بلاگو کلا درشو تخته کنم این موتور تیکه پراکنیت خاموش نمیشه.
5- سلام مارو به آقا برسون. گویا این روزا خیلی اونورا پیداش میشه.
6- آب و هوا چطوره اونجا؟
نیشمو! هه هه!
باشه یره ای بچه مشد مال خودتایه!
خب خیلی سخته بگیم راهکار چیه... اونم امثال ماهایی که فوق فوقش بشیم نظریه پرداز دست چندم
بزرگی شما رو می رسونوم!
آب و هوا در حد هاوایی! مثل همون روزهایی که اومده بودی! باور کن بی شوخی می گم
البته همه ی اینها درست به جز اینکه تو بیشتر از به نظر پرداز دسته چندمی.
---
با این آب و هوا اگه امتحان نداشتم میومد یه سر بهت می زدم.
لعنت بر ضحاک....
مطمئن باشید جان مردم به لب آمده...
ارسال یک نظر