۱۳۸۸ مهر ۷, سه‌شنبه

[27] - پیکرتراش شهر رم

لئوناردو - ظاهرا هیچ تصمیمی درباره ی ازدواج نگرفته ای. متاسفم، چون این عملی است که باید انجام شود. اگر دختر سالم و تربیت شده ای را پیدا کردی که جهیزیه نداشت می توانی وانمود کنی که محض رضای خدا داری با او ازدواج می کنی، در این صورت زبان او روی تو دراز نخواهد بود. و می توانی در آرامش مطلق در خانه ات با او به سر بری. بالاخره قیافه ظاهری تو، لایق زیباترین دختر فلورانس نیست. در دعای خود از پروردگار تقاضا کن که دچار اشتباه نشوی.

اخیرا که به اینجا آمده بودی برایم پارچه ای آوردی که فکر می کنم بیست یا بیست و پنچ سکودی خرج برداشته بود. در آن موقع خیال داشتم برای آمرزش روح خودمان این پول را به فقرا بدهم ولی بعد به خاطر قحطی آن پول به نان تبدیل شد. اگر به ما کمک نشود همگی از گرسنگی خواهیم مرد.

28 فوریه 1551

من، میکل آنژ، پیکرتراش / ایروینگ استون و جین استون / ترجمه ی بهمن فرزانه / موسسه انتشارات امیرکبیر / چاپ دوم 1377 / 325 صفحه / قیمت 9000 ریال

وسوسه ی جالبی است اینکه آدم از افکار روزانه ی میکل آنژ خدای پیکرتراشی تمام قرون آشنا شود. نام کتاب گمراه کننده است. چند دوستی دارم که کتاب را خریده اند و از خریدنش پشیمانند. چون هنگام خریدن کتاب فکر می کردند به زندگی نامه ی میکل آنژ دست پیدا کرده اند و وقتی متوجه شدند که کتاب نامه های روزانه ی میکل آنژ به اطرافیانش است، توی ذوقشان خورد. به نظرم این کتاب بهتر از زندگی نامه نوشته شده و حاضر آماده است. احساس می کنم می توانم در میان سطرهای این کتاب شخصیت واقعی میکل آنژ را پیدا کنم. البته باید اعتراف کنم که هیچ وقت این کتاب را با اینکه دارای سیر زمانی - از جوانی تا پیری - است، یکسره نخوانده ام، گاهی به صورت شانسی یک یا چند نامه را می خواندم. چند نکته در کتاب توجه من را جلب کرد که به آنها اشاره می کنم. اول اینکه میکل آنژ با اینکه شاهکاری همچون آفرینش آدم را خلق کرده است هرگز خود را نقاش نمی دانسته و تاکید داشته که حرفه اش پیکرتراشی است نه نقاشی. دوم اینکه به پاپ خیلی احترام می گذاشته و شخصی به شدت مذهبی بوده که البته از دوره تاریخی زندگی اش هم چنین بر می آید و نکته آخر اینکه با توجه به نامه های این کتاب و آنگونه که در تاریخ هنر آمده او نخستین هنرمند مدرن است. به این معنی که از ابتدا تا انتهای کارش را خودش انجام می داده در حالی که هنرمند بزرگ هم عصرش همگی کارگاههای بزرگ نقاشی داشته اند که استاد در آنها نقش ناظر و امضا کننده ی نهایی را داشته است.

2 comments:

M. R گفت...

سلام
چرا می خوای سرتو بزنی به کی برد؟ مگه نگفتم درستش می کنم؟!
راستی این کتاب چه ارزونه!
من بهترین کتابی که از صادق هدایت خوندم 82 نامه اش به حسن شهیدنورایی بود. خود خود صادق هدایت بود.

علیرضا کیانی گفت...

با درود.
کامنت قشنگی بود. یعنی تکه ی خوبی را از آن نامه ها جدا کردی. عظمت "آنز" در لفافه ی این طرز نگره ی ساده به دنیا، بیشتر نمود دارد.آمرزش روح را بی خیال، نان رااز کف مده!

ارسال یک نظر