۱۳۸۸ مرداد ۲۱, چهارشنبه

[6] - دیـ ـکتاتـ ـور درون


چند وقتی بود که با یکی از دوستان نسبتا قدیمی ام به مشکل بر خورده بودم. در بین این گروه چهار، پنج نفری که از زمان دوران هنرستان با همیم، همیشه اختلاف عقیده ی من و این دوست سابق شهره ی خاص و عام بود و من همیشه به این افتخار می کردم با کسی که اختلاف عقیده ی عمیقی در تمامی مسائل با من دارد، دوستی نزدیکی دارم. این ماجرا گذشت و گذشت و کدورتی پیش آمد که در نهایت ماجرا امروز منتهی به قطع رابطه شد. شرح این کدورت را نمی خواهم بدهم که هم از حوصله ی شما خارج است و هم از اعصاب من.
این ماجرا منتهی به این شد که فکر کنم و ببینم آزادی افکار تا کجا محترم است و اصولا معنایش چیست. فکر می کنم هر انسانی بیشتر از هر آنقدر که می داند، نمی داند. معتقدم نادانسته هایم به عنوان یک انسان که در یک برهه ی تاریخی محدود زندگی می کنم و توان یادگیری محدودی دارم، هیچ وقت کامل نیست. پس قضاوت من از دیگران هم محدود خواهد بود. چون معیار هایم تغییر خواهند کرد. من طرز تفکر خودم را درست می دانم و احتما طرز تفکری دیگری که مانند من فکر و زندگی می کند نمی پسندم. اگر می پسندیدم مانند او رفتار می کردم. امروز فکر می کنم که آزادی عقاید و افکار یعنی همین. یعنی به شخص مقابل، چه دوست باشد، چه همکار و غیره اجازه بدهم دید خودش را درباره ی زندگی داشته باشد، هر چند اشتباه از دیدگاه من. احترام گذاشتن، همین. نقد حسابش جداست. می دانم عقاید در برخورد با هم کامل می شوند اما بیشتر معتقدم که این آزادی افکار و عقاید باید مبنی باشد. که هر کسی آزاد است هر طور می خواهد فکر و زندگی کند، تا آنجا که به من آسیبی نرساند و همین احترام را برای افکار من قائل شود.
این روزها شدیدا افسرده ام از ندیدن چنین برخوردی در بین افطرافیانم. دوستان معدودی دارم که به تعداد انگشات یک دست هم نمی رسند که حاضر به احترام گذاشتن به افکار بقیه را اصل می دانند. تجاوز نمی کنند به افکار و شخصیت آدم وسط حرف زدن و بحث کردن.
در جریان انتخابات که بحث های فیس بوکی داغ بود، ظریفی که نامش یادم نیست حرف خوبی زد. می گفت فرضا این مردک دیـ ـکتاتـ ـور را نگذاشتیم رئـ ـیس جمـ ـهور شود، با دیـ ـکتاتـ ـور درون خودمان چه کنیم؟
من شدیدا نگران دیـ ـکتاتـ ـور درون خودم هستم.
پ.ن: ممنونم از محمدرضای گرامی. به خاطر لطفی که حاضر شد برای دل سرد نشدن من از بلاگ نویسی انجام دهد.
پ.ن: ممنونم از دکتر احمدنیا به خاطر همه چیز از جمله کامنت پست قبلی و وحیدخان عزیز که گپ و گفت یک هفته درمیان در دفترش از کار خلق صد گره بسته باز کند.
پ.ن: با شرمندگی فراوان اشکالی در قسمت کامنت ها پیش اومده بود که با کمک دوستان رفع شد. از حالا قسمت کامنت ها فعال است.

6 comments:

یه نقطه‌ای گفت...

اینقدر فونت بده که نمی‌تونم بخونم . باید توی ریدر اددت کنم .

کدئین گفت...

من از بلاگر خیلی سر درنمیارم اگه تونستم کمک میکنم
به هر حال خوبه که درست شد فعلا

یه نقطه‌ای گفت...

سلام ! آره درست شد . قیافه‌ی وبلاگت هم خیلی خوب شد . راستی یکی از دوستام فونت وبلاگم رو تهوما کرده . من بلد نیستم چه جوری می‌شه اینکارو کرد . دیکتاتور درون خودمان هم قابل کنترل است . به نظر من بهتر است نام دیکتار درون را لجبازی گذاشت .

Alireza گفت...

ممنون.
فکر می کنم یک کم فرق داره، آدم وقتی داره لجبازی می کنه توی بک گراند ذهنش میدونه که داره لجبازی می کنه. اما اگه این دیکتاتور درون فعال بشه، آدم حق رو به خودش میده. اگر درونمون رو تسخیر کنه، دیگه حق مسلم بقیه رو نمی بینیم. واقعا نمی بینیم.

محمدرضا گفت...

سلام
بالاخره بهت سر زدم و کامنتیدم.
گویا هنوز سبکت رو انتخاب نکردی.
جداً ماها نیاز به سبک داریم؟ آیا باید سبک رو انتخاب کرد؟
اصول دین چند تاست؟!

Alireza گفت...

یک، دو، سه. امتحان می کنم.

ارسال یک نظر